چطور شنونده فعال باشیم

دقیق گوش دادن مهارت ضروری است. که با هوش هیجانی همراه است. اکنون ببینیم چگونه باید ماهرانه صحبت‌های دیگران را بشنویم وشنونده فعال باشیم.

وقتی شما مدیر هستید، افراد زیادی با شما در ارتباط هستند: گزارش های مستقیم، پرسنل، فروشندگان واحدهای کسب‌و‌کار، تامین‌کنندگان، رئیس شما، یا حتی اعضای هیئت مدیره. هرکدام به دنبال فردی می‌گردند که مشکلات، سؤالات، نقد و یا درخواست خود را با او مطرح کنند. در بسیاری از موارد، ممکن است این گفت‌و‌گو‌ها احساسی باشند و بسیاری از آن‌ها  نیازمند صبر و حوصله زیادی است.

به همین دلیل است که یکی از مهم‌ترین مهارت‌های مدیر، دقیق گوش دادن است. این بدان معنا نیست که پاسخی سرسری به طرف مقابل بدهیم؛ بلکه بدان معنا است که کلام فرد را درک کنیم.

شنوندگان خوب، رهبران بهتری می‌شوند؛ زیرا با گوش دادن به دیگران احساسات آن‌ها را تشخیص می‌دهند و آن را درک می‌کنند و زمینه ساز ایجاد اعتماد می‌شوند. این، به نوبه‌ی خود، می‌تواند موجب افزایش همسویی با اهداف شرکت، عملکرد بهتر، بهره‌وری و نوآوری شود.

گوش دادن درست، یکی از باارزش‌ترین مهارت‌هایی است که رهبر دارد.

گوش دادن درست باعث ایجاد ارزش به سخنان گوینده می‌شود، چراکه با طرف مقابل به صورت حضوری در تعامل هستید. هنگامی‌که گوینده حقایق را بازگو می‌کند و آن‌ها را بدون ترس از قضاوت، استهزا و یا نادیده گرفتن، به اشتراک می‌گذارد، باعث ایجاد احساس امنیت می‌شود. هم‌چنین گوش دادن باعث می‌شود که گوینده حس کند صدایش شنیده و درک می‌شود.

شنونده فعال

آیا شما به‌طور مؤثر ارتباط برقرار می‌کنید

مدیران می‌توانند مهارت شنونده فعال بودن و دقیق گوش دادن را (با بکارگیری و تمرین چند مهارت کلیدی بصورت روزانه در ارتباط با هرکسی از جمله زیردستان تا رئیس هیئت مدیره) مانند سایر مهارت‌های رهبری ایجاد و تقویت کنند. در این زمینه، این 5 مورد را درنظر بگیرید:

ارتباط موثر

1- ایجاد محیط فیزیکی مناسب

وقتی کسی می‌خواهد درمورد یک موضوع یا ایده صحبت کند، آن را در وقت ناهار و یا در سالن شلوغ و در کافه تریا انجام ندهید. یک مکان آرام پیدا کنید که کم‌ترین حواس‌پرتی را داشته باشد. تلفن خود را در حالت سایلنت و لب تاپ را در حالت sleep قرار دهید و سعی کنید در طی صحبت‌هایتان وقفه ایجاد نشود.

 

2- آمادگی ذهنی

به سردی وارد یک مکالمه نشوید، در عین حال آن را بیش از حد پرتلاطم نکنید. حقایقی که درمورد موضوع مکالمه می‌دانید، مرور کنید و فرضیات را کنار بگذارید. این احتمال را بدهید که همه چیز را درمورد موضوع نمی‌دانید و زمانی که طرف مقابل اطلاعات را به اشتراک می‌گذارد، همه چیز آشکار می‌شود. خطای ناخودآگاه به سختی می‌تواند تشخیص داده شود، اما همیشه وجود دارد.

 

3- دریافت پیغام به طور کامل

تا حد امکان اجازه دهید طرف مقابل بدون وقفه و با سرعت مناسبش به طور کامل درمورد موضوع صحبت کند. این کار به آن‌ها نشان می‌دهد که شما مایل به شنیدن صحبت‌های طرف مقابل هستید. در طول سخنان طرف مقابل، زبان بدنی مناسب را اتخاذ کنید و بررسی کنید که آیا این زبان بدنی با پیام سخنان آن‌ها هم‌خوانی دارد یا با آن در تناقض است. هم‌چنی برای شناسایی هرگونه فیلتر داخلی که ممکن است باعث انحراف شما از دریافت پیام اصلی شود، تلاش کنید.

 

4- پیام را مجددا بررسی کنید

اعتبار آنچه را که می‌شنوید از طریق شناسایی مفروضات ساخته شده و تفسیر نظرات در مقابل واقعیت، بررسی و اندازه‌گیری کنید. یک راه خوب در این اینجا، کنجکاوی است. از گوینده بخواهید جزئیات بیشتری را برایتان بگوید؛ بطور مثال بگویید: بیشتر برایم توضیح دهید که بعد از کشف اشتباه چه اتفاقی افتاد؟ یا بگویید: فکر کنم که گفتیدX، درست است؟

تفکر

5- متفکرانه به گوینده پاسخ دهید

توجه داشته باشید که چه نوع واکنشی، با توجه به اطلاعاتی که دریافت کرده‌اید، مناسب‌تر است. لازم نیست پاسخ، تصمیمی واضح یا راهکار مشخصی باشد. ممکن است این‌گونه باشد:

– طوفان ذهنی برای ایده‌های جدید

– تصمیم‌گیری بین گزینه‌های چندگانه

– ارائه‌ پشتیبانی عملی و احساسی

– ارائه‌ راهنمایی(درصورتی که به‌طور واضح درخواست شود)

– ارائه یک پاسخ صریح و حمایتی

وقتی پاسخ می‌دهید، از زبان استفاده کنید(من هدف شما را متوجه شدم). این نشان می‌دهد که شما درک می‌کنید(حسی در من ایجاد کرده است) و یا همدردی می‌کنید(اگر این حادثه برای من اتفاق می‌افتاد، من هم عصبانی می‌شدم).

یک اصل اساسی در گوش دادن فعال این است که نشان دهید پیام آن‌ها را در سطحی عمیق‌تر از یک تکان ساده سر، درک می‌کنید. خوب است که دیدگاه و احساسات افراد را (درحالی که با آن مخالف هستید) بپذیرید. ابتدا درک کنید و سپس تصمیم بگیرید.

شما در مسیر بهبود هوش هیجانی(EQ) هستید. هم‌چنین می‌توانید مطالعه کنید: 10 موردی که رهبران دارای هوش هیجانی هرگز انجام نمی‌دهند.

در تمام پاسخ‌ها، محترم و مثبت و صادق باشید. هرگز تحقیر نکنید و زود قضاوت نکنید. اگر احساس می‌کنید که وضعیت ایجاد شده را نمی‌توانید مدیریت کنید، آن را به بخشی دیگر با فرد مورد اعتمادی که برای کمک مناسب‌تر است، معرفی کنید

آموزش فن بیان را بیاموزید


چرا باید استرس خود را مدیریت کنیم؟ اهمیت مدیریت استرس

هرکسی استرس را در موقعیت‌هایی از زندگی‌اش تجربه کرده است. هانس سلی، دانشمندی است که مفهوم استرس را معروف و مشهور کرده است، ایشان گفته‌اند، «استرس به‌عنوان یک مفهوم علمی از یک بدشانسی رنج می‌برد که ناشی از معروفیت و شهرت بسیار زیاد و درک بسیار پایین می‌باشد.»

علی‌رغم این واقعیت که استرس یکی از مشترک‌ترین تجربه‌های بشری هست، به‌طور شگفت‌آوری ساخت یک معنی مناسب از آن سخت است. دانشمندان می‌گویند که استرس یک نیرو یا رخدادی است که مقاومت، تعادل یا کارکردهای طبیعی را معیوب می‌سازد.

استرس

مثالی که در زیر آورده می‌شود ممکن است باعث درک آسان‌تری از استرس بشود. فشار و استرس یک باد نیرومند ممکن است تعادل یک پل معلق را دگرگون کند بنابراین پل معلق از سمتی به سمت دیگر تاب خورده و دچار نوسان می‌شود. اغلب افراد درحالی‌که در امتداد پل مشغول رانندگی هستند متوجه نوسان ملایم پل نمی‌شوند.

وقتی‌که میزان باد افزایش پیدا می‌کند، نوسانات و ارتعاشات پل برای همه محسوس می‌گردد. اگرچه این نوسانات و ارتعاشات ممکن است باعث اضطراب و ناراحتی شخصی بشود، بااین‌وجود آن راهی است که پل از عهده استرس و فشار برآمده و در مقابل آن مقاومت می‌کند. اگر پل به‌هیچ‌وجه نوسانی نداشته باشد، پل شکننده بوده و احتمالاً توسط فشار و استرس ناشی از باد خسارت خواهد دید.

اگر قدرت باد به‌طور عجیبی افزایش پیدا کند و از محدودیت‌هایی که برای پل تعریف شده فراتر رود، می‌تواند منجر به فرو ریختن پل شود.

استرس در زندگی‌های ما شبیه به آن باد هست، بااین‌حال استرس اغلب وجود دارد، ولی اغلب موردتوجه قرار نمی‌گیرد. بعضی وقت‌ها استرس‌هایی که مردم تجربه می‌کنند باعث می‌شود تا آن‌ها احساس سستی و ضعف و ترس کنند، به نظر می‌رسد آن‌ها، همانند آن پل، درخطر فروپاشی هستند. اغلب این ترس غیرواقعی هست و ساختارهای مردم بسیار محکم‌تر از چیزی است که آن‌ها فکر می‌کنند. گاهی اوقات، فردی واقعاً در خط سقوط و فروپاشی قرار دارد؛ بنابراین بسیار مهم است که این خطر را تشخیص دهیم.

استرس و اضطراب

درک بدن خود

تحقیقات پزشکی می‌تواند اثرات قابل‌توجهی که استرس بر روی بدن و سلامتی شخص می‌گذارد را شرح دهد. استرس واقعاً یکی از راه‌هایی است که بدن از خودش حفاظت می‌کند. هنگامی‌که خطر تهدیدات وجود دارد، بدن مواد شیمیایی به نام «هورمون» را تولید می‌کند که افراد را برای اقدام مناسب آماده می‌کند. این هورمون‌ها، مانند آدرنالین، در داخل جریان خون رها می‌شوند و در سرتاسر بدن پمپاژ می‌شوند. آن‌ها آهنگ موجود در عضلات را افزایش داده و یک فرد را آماده شروع حرکت می‌کنند. آن‌ها ضربان قلب را افزایش می‌دهند، به‌طوری‌که خون بسیار سریع‌تر در میان بافت‌ها جریان می‌یابد. آن‌ها سیکل تنفسی را سریع‌تر می‌کنند، به‌طوری‌که مقدار فراوان اکسیژن برای تأمین کل بدن در یک موقعیت بحرانی در دسترس باشد. آن‌ها حتی باعث افزایش سرعت فکر می‌شوند، به افراد کمک می‌کنند تا برای خروج از مشکلات فکر کنند و برنامه‌ریزی نمایند.

این تغییرات جسمی و روحی به شکلی که بعضی اوقات آن را تجربه کنیم، مفید است اما اگر در تمام مدت روز، یا هرروز آن را تجربه کنیم برای روان و جسم‌مان سخت است چرا که همیشه باید در وضعیت «اخطار قرمز» باقی بماند. اگر این رخ دهد، افراد خسته، مضطرب یا افسرده خواهند شد.

مقالات بیشتر را کلیک کنید


آیا شما توسط احساسات خود کنترل می شوید؟

افرادی که توسط احساسات‌ خود کنترل می‌شوند، عموماً یک وجه اشتراک خاص دارند: کاری را انجام می‌دهند که به آن‌ها حسِ راحتی بدهد. به عبارت دیگر، احساسات آن‌ها با (احساس خوب) و (احساس بد) دسته‌بندی می‌شود. درحالی که (احساس خوب) و (کاری که فی‌نفسه خوب است) باید در اولویت باشد.

 

آسیب‌های روحی احساس خوبی را تداعی نمی‌کنند، اما به خودی خود مفید هستند. به تأخیرانداختن کارها حس راحتی دارد، اما عمل مفیدی نیست. این رویه برای خیلی از اعمال نیز صادق هستند: خوردن یک وعده غذای سالم، رفتن به باشگاه‌های ورزشی یا تماس‌گرفتن با والدین. اگر به احساسات‌تان اجازه بدهید تا شمارا کنترل کنند، پس نباید انتظار هیچ پیشرفتی را در زندگی داشته باشید. مدام از خود می‌پرسید که چرا در یک سیرِ مدور از الگوها، عادات و روابط ناسالم در گردش هستید.

جواب این سوال این است که شما بلد نیستید چطور احساسات خود را در خصوص کاری که باید انجام دهید سازمان‌دهی کنید، یا چطور فکر کنید.

سازمان‌دهی احساسات در واقع قراردادن آن‌ها در بسترها و زمینه‌های مختلف است. با این کار متوجه خواهید که منشأ آن‌ها کجاست و آیا برای شما سودمند هستند یا خیر. شما از احساسات‌ تان آگاهی دارید، اما توجه به آن‌ها قرار نیست کمک‌حالِ شما در زندگی باشد. برای این منظور، باید آن هارا بشناسید، کالبدشکافی کنید و در مسیری مفید از آن‌ها استفاده کنید.

کنترل احساسات

چطور باید شروع کنید؟ این هم اقدامی برای شروع کار:

  1. یک لیست از احساسات‌تان درست کنید.

    اگر فکر می‌کنید نیاز به این کار هست، پس صبح روز بعد که از خواب بیدار شدید، لیستی از احساسات و افکار مختلف‌تان ترتیب دهید. اگر این لیست شامل موارد متناقضی می‌شود، اصلاً اشکالی ندارد. لیست شما می‌تواند بدین شکل باشد: (امروز واقعاً خسته هستم و انرژی کافی برای سرکاررفتن را ندارم) یا (برای اتمام این پروژه و مسافرت آخر هفته خیلی هیجان‌زده هستم. می‌خواهم قبل از سفر، پروژه را تکمیل کنم).

  2. درطول روز، به نیازهای مختلف‌تان احترام بگذارید.

    ممکن است برای انجام پروژه زیادی خسته یا زیادی بی‌حوصله باشید. پس به‌جای این‌که خودتان را به زور وادار به انجامِ آن کنید، استراحتی کنید تا ذهن‌تان آرام شود. اکثر مردم روی? (همه یا هیچ) را پیش می‌گیرند. یعنی می‌خواهند یا یک کاری را تمام و کمال انجام دهند، یا کلاً سمتش نروند. هیچ‌کدام‌شان راه حل عقلانی‌ای به‌حساب نمی‌آیند.

  3. لیستی از مسائلی که باید نگرانش باشید، درست کنید.

    در یک دفترِ شخصی یا پوشه‌ای در کامپیوترتان، لیستی از چیزهایی که باید نگران‌شان باشید درست کنید. هرچیزی که ممکن است در طول روز شما را آزار دهد را یادداشت کنید. اگر موردی پیدا شد که مدام در طول روز تکرار می‌شود، با نشانِ خاصی علامت‌گذاری‌اش کنید. سپس، زمانی را برای بازبینی لیست ترتیب دهید. وقتی این‌کار را کنید، متوجه می‌شوید که بسیاری از این موارد، کاملاً پوچ بودند. اگرچه بعضی از آن‌ها نیاز به توجه مضاف دارد. اما به‌جای خودخوری، یک طرح عملی برای حل این مسائل به خودتان ارائه دهید. درنهایت، از کشف مسائل آزاردهنده و حل‌وفصل آن‌ها، اعتمادبه‌نفس می‌گیرید و حالا متوجه می‌شوید که چه‌قدر بی‌اهمیت و یا بی‌ربط بوده‌اند.

با یادداشت‌کردن احساسات مختلف و کشف منشأ آن‌ها، سودمندبودن، یا راه حل‌های قابل دسترس برای رهائی از آن‌ها آشکار می‌شوند. با این‌کار، درواقع درسی مهم به خود می‌دهید. فهمِ تفاوت‌های عقلانی بین چیزهائی که می‌توانید کنترل کنید با آن‌هایی که نمی‌توانید. اگرچه تمام این‌ها فقط در صورتی موثراند که اهداف بلندمدت خود را بدانید.

احساسات

داشتنِ اهداف بلندمدت بخش مهمی از سازمان‌دهی احساسات است، چرا که با این عمل، متوجه می‌شوید چیزی که دربلندمدت می‌خواهید، ارزش رنج‌ومشقت را دارد یا خیر. شما قادر به درک تفاوت بین (کاری که احساس خوبی دارد اما فی‌نفسه خوب نیست) با (کاری که احساس خوبی ندارد اما فی‌نفسه خوب است) نیستید. وقتی مردم می‌خواهند بدانند که آیا در زندگی موفق هستند یا نه، سعی می‌کنند با دستاوردهای دیگران در زندگی، خودشان را بسنجند. این یعنی موفقیت شما در گروِ طرز تفکر و یا روش زندگی دیگران است. این امر باعث نمی‌شود تا شما حس تکامل داشته باشید. به جای آن، سعی کنید اهداف خود را واضح‌سازی کنید. این اهداف باید اجتماعی، مالی، حرفه‌ای و شخصی باشند.

اگر زندگی‌تان را براساس خواسته‌ها و تصمیمات فی‌البداهه پایه‌ریزی کنید، خوشحال خواهید بود، اما فقط تا زمانی که متوجهِ فقدان حس تکامل شوید. درعوض اگر زندگی‌تان را براساس اهداف بلندمدت‌تان پایه ریزی کنید، شاید حس راحتی نداشته باشید، اما می‌دانید که ارزشمند است. زندگی مثل یک بازی می‌ماند. بازی‌ای که در آن باید بدانید چه‌چیزی ارزش زحمت‌ومشقت شما را دارد.

بعد از سازمان‌دهی احساسات، متوجه تغییرات عظیمی در زندگی خود می‌شوید چرا که درحال ترکیب احساس و عمل هستید. با استفاده از احساس زندگی‌تان را  تغییر می‌دهید، یا در سمت دیگر، از اهداف مهم و باارزش برای برای پیش‌رفتن به سمت چیزهای ناراحت کمک می‌گیرید. در حین این رویه، یادمی‌گیرید که حس ناراحتی، دشمن شما نیست.

سازماندهی احساسات

سازمان‌دهی احساسات بسیار شبیه به چیزی است که بیماران در علم رفتاردرمانی یادمی‌گیرند. با این‌حال، بسیاری از مردم تا وقتی که علائم‌شان غیرقابل تحمل شود یا ازکنترل خارج شود، پیگیرش نمی‌شوند. این مسئله خجالت‌آور است، چرا که اصول زیادی مارا از رسیدن به این وضعیت بغرنج باز می‌دارند. این هم برخی از اساس این اصول:

  • مشکلات زندگی‌تان را تشخیص دهید.

    اولین قدم این است که بفهمید مشکل زندگی شما چیست یا چه‌چیزی شما را عمیقاً آزار می‌دهد. بدون این آگاهی، هیچ پیشرفتی حاصل نمی‌شود.

  • احساسات، باورها و افکاری که این مشکلات را احاطه کرده‌اند، بشناسید.

    بیماران در مرحل? بعدی یادمی‌گیرند که چه افکار و عواطفی مشکلات آن‌ها را فراگرفته، ایجاد کرده یا وابستگی‌ها و فرضیه‌هائی که مسببِ تمرکز بر روی‌شان می‌شود را به‌وجود آورده.

  • افکار مضر را تشخیص دهید.

    افکار منفی هیچ‌وقت انعکاسی از واقعیت نیست‌اند. آن‌ها عموماً غلط یا چندبرابر بزرگ‌تر از اتفاق واقعی هستند. و البته که تمام این آتش‌ها، از گور احساسات‌تان بلند می‌شود.

  • الگوهای نادرست اندیشیدن را تصحیح کنید.

    با ایجاد الگوهای جدید تفکر، قادر خواهید بود تا زندگی خود را تغییر دهید اما در وهل? اول، نوع نگاه‌تان به مسائل و تفسیرتان را متحول کنید.

گفتنی است که این تنها گوش? کوچکی از علم رفتاردرمانی است، اما نهایتاً، کمک به سازمان‌دهی احساسات و تشخیص منابع‌شان، و همچنین تصحیح و استفاد? آن‌ها در جهت سود شما، هدف این علم است. افراد موفق نه توسط احساسات‌شان کنترل می‌شوند و نه آن‌هارا پس زده یا نادیده می‌گیرند. احساسات ما خط رابطی است برای فهم چیزی که می‌خواهیم یا نیاز داریم. قرار نیست که ابداً به آن‌ها گوش ندهیم، اما از طرفی گرفتاری در قید و بندِ آن‌ها، سبب نوعی کوریِ عقلی می‌شود.


همیشه در لحظه زندگی کنید، نه فقط حالا

سفرهایی که در زمان به وسیله ی ذهن‌مان انجام می‌دهیم می‌توانند در زندگی ما را خوشحال‌تر یا خلاق‌تر بکنند.

این جمله را با دقت بخوانید و در ذهن‌تان آن را موشکافانه‌تر بررسی کنید، عبارات و ضرب‌المثل‌های زیادی هم برای این نصیحت وجود دارند. وقتِ آن است که با این مسئله رو به رو شویم: هرنوع ترتیب و قرار دیگری می‌توانست قوانین فیزیک را به مبارزه بطلبد.

اما با وجود ایده‌‎های بی‌شماری که بخش اعظمی از مردم عامه به پذیرش آن می‌شتابند، خطرات زیادی برای شکستن این حصار و گذاشتن پای‌مان به فرای این مرزها وجود دارد. مشکل همین‌جا است، من سر این مسئله بحث خواهم کرد و حرفم را به کرسی خواهم نشاند.

از زمانی که روان‌شناسان متعدد سعی در آموزش نوع نگاه و طرز تفکر مثبت کرده‌اند، این مطلب را چاشنی کار خود داشتند که سوالات ذهنی یا آشفتگی‌های ذهنی با ناراحتی و آشفتگی‌های روزمره ما در ارتباط است، خیلی از مردم، حتی با دانستن این موضوع از فواید بی‌شمار مدیتیشن‌کردن، گذر می‌کنند و بدترین قدمی که ممکن است در این راستا برمی‌دارند: آن‌ها باور دارند که زمان حال چیزی است که ما همیشه، تنها آرزوی بودن در آن را داریم.

برای همین، هرموقع که حس کردیم ذهن‌مان به سمت مصاحب? کاریِ خجالت‌آوری که دیروز گند زدیم سُر خورد، یا هروقت به سمت کنفرانس فردا در برابر تمامی اعضای شرکت که استرس زیادی را به ما القا می‌کند کشیده می‌شود _ وقت آن است که ذهن‌مان را مثل اسبی وحشی که رَم کرده است، به سمت لحظ? حال بکشیم.

زندگی در زمان حال

اما آشفتگی‌های ذهن همیشه هم به عنوان یک مسئله یا نکته‌ای منفی به حساب نمی‌آید. چرا که در بسیاری از مواقع می‌تواند در زندگیکمک شایانی را به ما بکند. مثلا اگر از نظر خلاقیت در لحظه گیر افتاده باشیم، آشفتگی ذهنی دقیقا برای حافظ? هنگ کرده‌ی ما مثل یک دکم? ری استارت می‌ماند و ذهن ما را به سمت کانال‌های مختلفی رهنمون می‌کند، که آنتنِ حال حاضر قادر به صیدِ آن‌ها نیست.

اگر از نظر احساسی قفل کرده باشیم، این آشفتگی می‌تواند احساسات سرکوب شده‌ی ما را آزاد کرده و به بروزشان کمک کند. (اگر در آسانسور گیر کرده باشیم، خب، دیگر از چنین لحظه‌هایی که نمی‌توان فرار کرد، در چنین اوضاعی فقط باید برای صداکردنِ حراست فریاد بکشید).

حقیقتاً اگر این کار از روی آگاهی و قصد، و همچنین از روی تأمل و تعمقی عمیق پیش گرفته شود _ به همان اندازه عمیق که در مدیتیشن از قوه‌ی فکری و ذهنی‌تان کمک می‌گیرید _ سفرهای ذهنی نیز فواید بی‌شماری در بی‌شمار بستر و شاخ? مختلف دارند. این سفر می‌تواند ما را خوشحال‌تر، تلیقینی‌تر، سودآورتر و حتی صرفه‌جوتر کند. این سفر قادر است تا ما را به پدر و مادر، دوست و همسر بهتری تبدیل کند.

بازگشت به گذشته

به پیشنهاد محققین و روان‌شناسان در این زمینه، این کار را بکنید: (به عکس کسی که سال‌های سال قبل با او قرار گذاشته و او را دوست می‌داشته‌اید، زل بزنید. واکنش احساسی‌ای که شما در این لحظه خواهید داشت _ البته در صورتی که شما عجیب و غریب، افسرده یا در یکی از بدترین حالات‌تان نباشید _ به غایت مثبت خواهد بود. حتی اگر این فرد قلب شما را خرد و خاکشیر کرده باشید، شما بدون هیچ تلاش خاصی سعی می‌کنید تا تمام احساساتی که به آن فرد داشته و قلب‌تان را به وسیل? آن بارور کرده بودید را به یاد بیاورید).

مشاهده مقاله  آخرین باری که برای خودمان وقت گذاشتیم کی بوده؟ برای خود زنگ‌ تفریح ترتیب دهیم!

بعضی افراد در دور و اطراف ما هستند که مثلاً سکه‌ای از زمان‌های خیلی دور دارند، شاید اوایل صده ی 300? جالب است که این افراد معتقدند که این سکه به آن‌ها احساس نوستالژی می‌دهد (چگونه یک نفر می‌تواند برای دورانی که هیچ‌وقت در آن زندگی نکرده است احساس نوستالژیک داشته باشد؟) نوستالژی خالص _ که به معنی واقعی کلمه یعنی (اشتیاق برای خانه) _ ابزار احساسی قدرتمندی است.

آن عکس از معشوق? سابق شما که این چنین توانست احساسات عمیقی از شما را برانگیخته کند ، نوعی از احساس درجه یک و عمده محسوب می‌شود. این احساسات می‌تواند از فایل‌ها و عکس و فیلم‌های قدیمی شما بیرون کشیده شود، یا بازیگری با موهای بلند که دیگر در قید حیات نیست. این ابزار و اشیاء، وسیله خوبی برای این هستند که خودمان را محک زده و بدانیم که چه‌قدر از آن زمان تا به حالا پیشرفت کرده‌ایم.

یکی از تحقیقاتی که در چند سالِ اخیر در این زمینه انجام شده بود، نامِ سودِ زندگی را بر خود داشت، در این پروژه ریشه‌های زندگیِ هرروزه ی مردم، برای ساختنِ و ایجاد روزی جدید که هیچ‌وقت قابل فراموش شدن نبود تنظیم و تعدیل می‌شد. ساختن یک روزِ فوق محشر مثل شکستن هیزم برای آتش می‌ماند: یعنی دوباره به شما سود می‌رساند. اولین نتیجه و پی‌آمدِ آن، خود آن نتیجه و جالب بودنش است. دومین حاصلِ آن، لذتِ گسترش یک خاطره‌ی خوب از یک خوش‌گذرانیِ خوب است.

تحقیقی که توسط یک روان‌شناس کانادایی در این زمینه انجام شد، پیشنهاد می‌کند که پدر و مادرهایی که حس می‌کنند بین آن‌ها و فرزند یا فرزندان‌شان فاصل? زیادی افتاده، از خاطره‌نگاری یا خاطره‌شناسی در این باب کمک بگیرند. ممکن است پدر و مادرها از خود بپرسند که: (پس آن خانواده‌ی خوشحالی که همیشه با شادی و فرح کنارِ هم جمع می‌شدند کجا رفت؟)، این درحالی است که مادر به ضیافتی که بر سر میز شام آماده کرده، و کودکانی که حواس‌شان تماماً به گوشی‌های‌شان است نگاه می‌کند و افسوس می‌خورد.

حالا وقتِ آن است که عکس‌هایی که در اصفهان یا هرگوش? دیگری از جهان گرفته‌اید از آلبوم بیرون آورده و با هم مرورشان کنید. ببینید! این عکس‌ها و این خاطرات دروغ نمی‌گویند. شما همیشه با هم خوش بوده‌اید. این عکس‌ها برای زمان خیلی دوری نیستند. این خانواده همان خانواده‌ی درون عکس است، این همان مادر است، با همان لطف و مهرِ همیشگی. شما هیچ‌جا نرفته‌اید، هیچ فاصله‌ای بین شما و فرزندان‌تان نیفتاده، فقط نیاز است تا برخی مسائل یادآوری شوند.

خاطره نگاری و یادآوری خاطرات جاده‌ای رؤیایی و زیبا برای رسیدن به قدردانی است، سود و فایده‌ای که روان‌شناسان و فیلسوفان در صدد رسیدن و به دست آوردنش بودند. به نقل از کتابی در باب شکرگذاری و قدرشناسی: (خوشحالی به قدردانی و تشکر رهنمون نمی‌شود، اما قدردانی به شادی، چرا).

مشاهده مقاله  مهربانی خالصانه، شبکه پاداش مغز را فعال می‌کند. چگونه مهربان باشیم؟

چند سال پیش به دیدن معلم تئاتر دوران دبیرستانم رفتم. با علاقه شروع به یادآوری آن دوران کردیم، دوره‌ای که من شاگردش بودم و او استادم. او گفت که والدین زیادی از این‌که او توانسته کودکانِ خجالتی‌شان را از لاک و غار خود درآورده و با جهان اطراف و زیبایی‌های آن آشنا کند تشکر می‌کردند. از او پرسیدم: (چند تن از آن دانش آموزان پس از گذشتِ این‌همه سال از تو تشکر کردند؟ زبانی یا مکتوب یا به هر نحوی؟) سرش را به آرامی تکان داد و گفت: (هیچ‌کدام‌شان).

می‌بینید، حالا او از بیماری جنون رنج می‌کشد. خاطره‌ها حالا دیگر آن‌قدرها هم قابل اعتماد و تکیه‌کردن به‌نظر نمی‌آیند. اگر من هم زیر نظر او در گروه تئاتر به فعالیت می‌پرداختم، مطمئنم که او را محکم در آغوش گرفته و برای تمام مهر و محبتی که نثار من کرده بود از او تشکر می‌کردم و سعی می‌کردم به هر نحوی او را خوشحال کنم. اما من شاگردش نبودم و فقط او را می‌شناختم. به جای آن، بی درنگ به سممت خانه شتافته و نامه‌ای برای معلمِ مورد علاقه‌ام در دوران ابتدایی نوشتم و با این‌که از موعدش خیلی گذشته بود، اما از او تشکر کردم _ نامه از طرف کودکی که هیچ خاطره‌ای از آن ندارد.

زندگی

جهش به آینده

در سال 2011 گروهی از روان‌شناسان غرب اروپا و آمریکای مرکزی، آزمایشی را در راستای اقتصاد رفتاری هدایت کردند که در این زمینه واقعا مشهور و معروف است.

در این آزمایش، از افراد مورد آزمایش خواسته می‌شد تا یک مقدار خاص از پولی فرضی را مدیریت کنند. اما قبل از این‌که این کار را انجام دهند، به این افراد نسخه‌هایی دیجیتالی از خودِ سال‌خورده‌شان، نشان داده می‌شد. این عکس‌ها واقعیتی مجازی بودند. آن ها می‌گفتند: این تو هستی فلانی. اگر بخت‌آزمایی را برنده نشوی و خودت را از نظر مالی جمع و جور نکنی، بعد از بازنشستگی و در زمان استراحتت، این‌گونه خواهی بود). این موارد آزمایشی حالا پول خود را به طرز کاملاً متفاوتی مدیریت می‌کردند. یا به عبارت دیگر، حجم به غایت گسترده‌تری را برای آینده‌ی خود نگه می‌داشتند.

یکی از دلایلی که وارن بافِت (یکی از ثروتمندترین افراد جهان) ثروت عظیمی را در اختیار دارد، این است که او همیشه آینده‌ی خود را در هر لحظه متصور شده و این موضوع را به خود یادآوری می‌کرده است. چنان که در بیوگرافی خود می‌نویسد: (به عنوان یک جوان امروزی در دوران خودم، از خود می‌پرسیدم که آیا واقعا باید 3 هزار دلار صرفِ آرایشگاه و پیرایش موهایم کنم؟).

او این محاسبات برای هرکاری انجام داده و پولی که قرار بود در تمام طول عمر خویش برای پیرایش موهای سرش بپردازد را، سرمایه‌گذاری کرد. این‌که مردم خودشان را به طور واضح و روشن فقط برای چند روزِ بعد _ حالا ما چند سالِ بعد را نیز نمی‌خواهیم _ تصور کنند، خیلی نادر است. که به همین خاطر است که وارن بافت های زیادی وجود ندارند و به همین دلیل است که باید این کار را روزانه تمرین کرده و آن را به عادتی روزمره برای خود تبدیل کنیم.

اگر ما بتوانیم قادر باشیم تا خودمان را از چشمِ چندین سال بعدِ خودمان ببینیم چه اتفاقی می‌افتاد؟ به عنوان یک آزمایش، دوست من عادت دارد مجله‌های مختلف را بخرد، اما هیچ‌کدامِ آن‌ها را نمی‌خواند. به جای آن، تنها آن‌ها را مهر و موم کرده و برای مدت سه سال بایگانی‌شان می‌کند. و سپس، آن‌ها را بیرون آورده و می‌شمارد.

مشاهده مقاله  آیا شما توسط احساسات خود کنترل می شوید؟

اگر او با داستانی از یک شخص یا یک چیز جالب مواجه می‌شد، قطعاً برای خواندش تحریک می‌شد _ چون آن فرد یا مسئله یا هرچه که هست، به عقیده‌ی وی، پیامبری است که ایده‌ها و آموزه‌هایش در این زمان شکست خورده‌اند. یعنی می‌توان از تجربه‌های شکست خورده‌ی وی برای درس‌گرفتن استفاده کرد. این چنین است که لازم نیست همه‌چیز را آزمایش کرد تا به نتیجه و درسی برسیم.

در زمان حال زندگی کنیم

زمان، حال و اکنون را به عنوان زمینی برای این بازی زودگذر در اختیار ما قرار می‌دهد. چنان‌که که ما راجع به دوستان استرالیایی خود می‌گوییم: (برای آن‌ها، همین الان هم فردا شده است) _ یک تفکر عجیب و غریب که ایده‌ی ارتجاعی بودنِ زمان را تقویت می‌کند و این‌که فکرکردن راجع به فواصل، به مقدار زیادی فیزیک و محاسبه نیاز دارد. از هر نظر جالب به‌نظر می‌آید.

اخیراً، خانمی نویسنده به نام لورن دِپینو در مالزی، جایی که شوهرِ فیلم‌بردارش در حال فیلم‌برداریِ یک فیلم در جنگل‌ها است، در خانه‌ای ساکن شده است. او دوستان و خانواده‌اش را در فیلی _ زادگاهش _  تصور می‌کند. وقتی می‌داند که آن‌ها 20 ساعت با او فاصله دارند آرامش می‌گیرد. وقتی او بیدار و هشیار بود، اغلب، خانواده و دوستانش خواب و ناآگاه بودند. وقتی او زیر نور خورشید بود، آن‌ها در تاریکی بودند. این تفاوت مناطق زمانی، سبب ایجاد نوعی سنگر و سنگ‌ریزِ روانی در برابر فقدان و دل‌تنگی بود.

همینطور که او درباره افرادی که دوست داشت و خانواده‌اش در خانه فکر می‌کرد، آن‌ها در تخت‌های‌شان خواب بودند و از امنیت بهره می‌بردند. به گفت? خودش: (لازم نیست تا برای این‌که مبادا دچار یک سانح? تصادفی بشوند نگران شوم، چرا که آن‌ها زیر پتو خوابیده‌اند. لازم نیست بترسم که مبادا از جایی افتاده و سرشان آسیب ببیند، چرا که آن‌ها سرِ پا یا در حال راه رفتن نیستند. و بالعکس، وقتی آن‌ها بیدار و هشیار و در حال حرکت هستند، وقتی که خودشان را در معرض خطرات دنیای بیرون قرار می‌دهند، من خواب هستم و اضطرابم خاموش شده است).

حالا، شاید من هم قادر باشم تا این بحث و گفتگوی استادانه را بین خودم و ذهنم ترتیب دهم تا رفتارهای خودم را بسنجم و اصلاح کنم. برای این‌که خودم را، وقتی که در مهِ غلیظی از توهماتم هستم تبرئه کنم: به عقب زل بزنم، زیرِ چشمی جلوی پایم یا دورتر را نگاه کنم، مدام از خودم بپرسم که کلیدهایم یا کیف پولم یا کیف کارت‌هایم کجا هستند، آیا آن‌ها را گم کرده ام؟ اما به‌نظر من، ارزشِ عظیمی در فرارکردن از زمان حال وجود دارد، این‌که قرار ملاقات‌هایی بین خودمان، با خودِ گذشته یا آینده‌مان ترتیب دهیم. لحظ? حال، لب? پرتگاهی عمیق برای ساختنِ خان? ابدی‌مان است. مخصوصاً حالا، که لحظ? حال می‌تواند واقعاً ترسناک و دلهره‌آور باشد.


هوش کلامی خود را در ارتباط با دیگران به کمک این تاکتیک ها توسعه

مغز پیچیده و تحلیلگر انسان بخش های متفاوتی دارد و توانمندی های مختلف آن تحت عناوین هوش هیجانی، هوش موسیقی شناسی و…شناخته می شود. مثلا افرادی که هوش موسیقی شناسی خوبی دارند توانایی مستقل و برتری نسبت به سایرین در درک آواها و صداهای اطراف خود دارند. شاید صدای به هم خوردن درب اتاق هم در ذهن این افراد مظمونی آهنگین را ایجاد کند و از آن بتوانند یک نوا جدید بسازند! برخی هم آن قدر از نظر هیجانی باهوش هستند و ظرفیت های وجودیشان بالا است که هیچ شکست و ناامیدی آن ها را از پا در نمی آورد. در میان انواع و اقسام این هوش ها هوش کلامی بیش از بقیه بحث برانگیز است؛ چون هر ثانیه از زندگی ما با ارگانی به نام زبان و توانایی خدادادی سخن گفتن گره خورده است.

تسلط بر استفاده آگاهانه از کلمات یا همان هوش کلامی مهم ترین مهارتی است که هر فرد در طول زندگی کسب می کند. پدر و مادر شما خیلی خوب به یاد دارند چه دورانی را صرف آموختن حروف و به کارگیری صحیح کلمات شما کرده اند. سرعت شما در شناخت دامنه گسترده زبان نشانگر میزان بهره مندی شما از هوش کلامی است. اما فارغ از یادگیری زبان بومی که یادگیری اصول آن مربوط به چند سال ابتدایی زندگی است ارتباط تخصصی کلامی با دیگران در حوزه کسب وکار نیازمند آموزش و تمرین و تکراری است که تا پایان عمر پایان نمی پذیرد.

در دانشگاه، محیط کار، ادارات و اماکنی که مستقیما نیازمند ارتباط موثر با دیگران هستید با این تاکتیک ها می توانید هوش کلامی خود را توسعه دهید.دانشگاه زندگی نیز در راستای آموزش سخنرانی و فن بیان در این زمینه کارگاه برگزار خواهد کرد.

تاکتیک های توسعه هوش کلامی

هوش کلامی فرآیندی مرتبط با مشارکت با دیگران، استفاده و یا دستکاری کلمات است. حتی اگر با دیگران هم صحبت نکنید اوقاتی را که در خلوت خود مشغول صحبت کردن هستید و در واقع با خودتان حرف می زنید هم مشغول بهره وری از هوش کلامی خود می باشید. اما هوش کلامی واقعا به چه دردی می خورد و کجا کاربر دارد؟

  1. گوش دادن و فراخوانی اطلاعات دریافت شده (مثلا دروسی که سر کلاس شنیده ایم)
  2. درک معانی کلماتی که به صورت کتبی می بینیم یا می شنویم
  3. حل مشکلات در زندگی اجتماعی به واسطه مهارت بحث و گفتگو
  4. مقایسه واژه ها و مفاهیم آن ها برای انتخاب بهترین آن ها

تاکتیک های توسعه هوش کلامی

هوش کلامی؛ از بدو تولد تا پایان عمر

هوش کلامی و توانایی کودکان در انتخاب واژگان و به کارگیری صحیح کلمات آن قدر اهمیت دارد که در بسیاری از کشورهای اروپایی و آسیای شرقی روان شناسان فعالیت های مختص پرورش این توانایی را در برنامه درسی آن ها در نظر گرفته اند.

اگر به دنبال تست هوش کلامی بچه ها هستید فرمان خاصی را به آن ها بدهید و ببینید چه طور آن را اجرا می کنند. کودکان بر اساس کیفیت اجرا این فرمان ها طبقه بندی می شود و اگر در فهم فرمان با مشکل رو به رو باشند تمارین خاصی برای آن ها در نظر گرفته می شود. به جز مدرسه دانشکده ها هم پر از کلاس های فن بیان و اصول سخنرانی است. افراد بالغ هم دقیقا مثل کودکان نیاز به کلاس های فن بیان و آموزش سخنرانی برای تقویت این بخش از هوش خود دارند.

تقویت و توسعه هوش کلامی

برخی از راه های بهبود هوش کلامی در ارتباط با دیگران را در ادامه می خوانید:

گسترش دایره لغات

اگر می شد همه ما یک لغت نامه کوچکی در جیب داشتیم و بلافاصله بعد از شنیدن لغات غریب از آن ها استفاده می کردیم آن گاه دایره لغات ما به مرور زمان آن قدر گسترده می شد که بعد از مدتی بدان بی نیاز شویم. البته لغت نامه های همراه در گوشی ها که به صورت اپلیکیشن ارائه می شوند ابزارهای ساده تر، کم حجم تر و جذاب تری هستند.

تاکتیک های توسعه هوش کلامی

وقتی که دایره لغات گسترده شود کم کم کاربرد لغات تغییر می یابند و لغتی مثل “برتری” در مصاحبات و کنفرانس ها جای خود را به لغت “رجحان” می دهد. این جانشینی تا حد زیادی روی بازخوردها و احترامی که دیگران برای ما قائل می شوند تاثیر می گذارد.

بخوانید و بخوانید!

در حالی که سرانه مطالعه در کشور ما به پایین ترین حد خود در سال های اخیر رسیده است و همه ما به نحوی درگیر دنیا مجازی و ارتباطاتی متفاوت از جنس ورق های کتاب شده ایم باز هم خواندن تنها مشکل گشا ما برای رفع ضعف های کلامی می باشد.

برای خواندن هر کتابی را انتخاب نکنید. دست روی کتاب هایی بگذارید که نویسندگان تحسین شده ای دارند و قلم های روان آن ها فن بیان ارتباط شما را قوی تر کنند. برای این که مطالعات هوش کلامی را قوی تر کند باید از تکنیک های زیر استفاده کنید:

تندخوانی: مهارت تندخوانی و گذر از واژه ها در حالی که ادراک کافی از معانی آن ها دارید به مرور زمان کمک می کند سرعت عمل شما در انتخاب آگاهانه و  درست کلمات بالا برود.

اسکن کردن متن ها: اسکن کردن یک مهارت اساسی در مطالعات متون مختلف است که به سرعت عمل کمک می کند. در این روش نگاهی گذرا به کل مطالب داریم و سعی می کنیم تنها بخش های کلیدی را از مطلب استخراج کنیم.

تاکتیک های توسعه هوش کلامی

اسکیم کردن: در اسکیم کردن بخش های اضافی را حذف می کنیم و جملاتی را به خاطر می سپریم که مهم تر هستند.

کلمات جدید را بقاپید!

در ابتدا مجله معروف Reader’s Digest یک جمله معروف و ثابت دیده می شود: خرج خواندن این مجله گسترش دایره لغات شما است! این جمله برای هر نوع کتاب و مجله ای که به تازگی می خوانید صدق می کند؛ چون شما در حال مطالعه شیوه نگارش، طرز فکر و استراتژی تازه ای در بیان کلمات هستید.

تاکتیک های توسعه هوش کلامی

در شناخت کلمات جدید باید نگاه تحلیلی داشته باشیم. فرض کنید مشغول مطالعه یک کتاب مرتبط با علم فلسفه هستیم و همان طور که می دانید داخل آن از چندین کلمه یونانی استفاده شده است. همین که بدانیم فیلو در زبان یونانی به معنای دوست و پسوند لوجو به معنای واژه است می توان معانی هزاران واژه یونانی دیگر را نظیر philanthropy ،philately،philharmonic و philosophy کشف کرد.

بنویسید، ویرایش کنید، دوباره بنویسید

پیام دادن در تلگرام یا نوشتن یک ایمیل ساده همه از تجربیات روزانه نوشتاری ما هستند. چه روی کاغذ افکارتان را می نویسید و چه در فضای مجازی و یا با تایپ کردن آن ها را ماندگار می کنید باید در طول نوشتن از خود بپرسید:

  • آیا می توانم منظورم را دقیقا آن طور که می خواهم برسانم؟
  • نگارش من برای دیگران قابل فهم است؟
  • آیا بهتر از این هم می توانم منظورم را بیان کنم؟

تاکتیک های توسعه هوش کلامی

بازی با کلمات

کلمات اسباب بازی رایگان، منعطف و سازگاری هستند که اگر در استفاده از آن دچار اشتباه شویم همیشه فرصت اصلاح و تعمیرشان را داریم. جدول حل کردن یکی از ابزارهای مناسب برای بازی با کلمات است. کلماتی که گاهی تصور می کنیم در حدس آن ها 99 درصد درست عمل کرده ایم اما در تقاطع با کلمات بعدی از انتخاب آن ها پشیمان می شویم.

تله های غیرکلامی در ارتباطات

به جز کلمات زبان بدن در طول سخنرانی و حرف زدن با دیگران، حالات چهره و احساساتی که در طول حرف زدن از خود نشان می دهید بخش های مهمی هستند که بی توجهی به آن ها تله بزرگی در ارتباط است. بخشی از هوش کلامی به همین موارد بستگی دارد که باید پیوسته توسط گوینده به آن ها توجه شود.

مقالات ما را اینجا دنبال کنید